هوشیاران را رهی در باد بود
در میان بودند و دل فریاد بود
نی چپ و نی راست، قائم بر میان
این چنین بیچهرگانم یاد بود
نزد ایشان هر مقام از عشق بود
ماه هم از بودشان دلشاد بود
در هزاران جا به آنی حاضر و
در سکوت انجام خدمت داد بود
زایش و رشد و افول هر جهان
صوت یار و دست اینان زاد بود
گنگ و مبهوت تماشاشان بُدم
تا یکی آمد که چون شهباد بود
تیز آمد جان من دربرگرفت
بردم آنجا کاندکی آحاد بود
...
...
آن شبم تا صبح گویی سال بود
گویی عمرم غیر آن، مازاد بود
پس کمر بستم به خدمت بعد از آن
در زمین چه داد و چه بیداد بود
دادِ حق بیداد نی و داد نی
هرکه فهمیدش، نهان یک راد بود
مشک (تلگرام | اینستاگرام)
مواد نگهدارنده دشمن سلامتی